17- کروکودیل ها هاشور که می‏خورن خوشگلتر می‏شن..

هرروز درمورد خودم به کشف تازه‏ای می‏‏رسم.. تنها دردو صورت فیلم تماشا می‏کنم.. یا شدیدن فکرم آزاد باشه، یا شدیدن فکرم درگیر باشه..

فکرم شدیدن درگیرته و این روزها هی فیلم می‏بینم.. هی فیلم می‏بینم.. هی فیلم می‏بینم..

فکرم که درگیرته حضورت حی‏وحاضر تومغزم رژه می‏ره.. رژه می‏ره.. رژه می‏ره و حتی یک ثانیه هم از رفتن نمی‏مونه..

تو مغزم که رژه می‏ری وجودت مثل شابلون ته ِ ذهنم لونه می‏کنه.. لونه می‏کنه.. لونه می‏کنه و من هرشخصیتی و که می‏بینم از روی شابلون وجودت رد می‏کنم..

شخصیت‏هارو که از روی شابلون وجودت رد می کنم، نقاط اشتراکتون و هاشور می‏زنم.. هاشور می‏زنم.. هاشور می‏زنم..

نقاط اشتراکتون و که هاشور می‏زنم، تو پررنگ‏تر می‏شی.. پررنگ‏تر می‏شی.. پررنگ‏تر می‏شی..

پررنگ‏تر که می‏شی، می‏شی پررنگ‏ترین و خوش‏رنگ‏ترین شخصیت زندگی پر از تناقض من..




::

صبح‏ها مغزم نیمه‏خوابه.. باید دوسه ساعتی از بیدارشدنم بگذره تا کاملن بیدار شه، بهترین زمان واسه سرکیسه کردنم همین موقعست.. دم در شرکت یه یارویی که از حالت نیمه‏مست، نیمه‏هوشیارم پی به موضوع برده صدام می‏زنه و قبل اینکه به این درک برسم که باید فرار کنم اون نصف داستان دختربچه‏ی یازده سالش و که الان تو بیمارستانه و اون پول کمتر از میزان موردنیاز همراهشه و یه مسیحی معتقده که الان از شرمندگی درحال مرگه اما جبرزمان اون و به این مرحله رسونده که از مردم واسه دوهزارتومنی که کم داره کمک بخواد و به مریم مقدس سوگند می‏خوره که تا دوساعت دیگه پولم و پس آورده باشه و حتی حاضره دستبند طلاش و گرو بذاره تا من خیالم راحت شه و .. من با همون مغز نیمه‏هوشیارم به این فکر می‏کنم که کی واسه دوهزارتومن دستبند کارتیه‏ی تورو گرو می‏گیره؛ که باید بگیره تا تو آدم شی؛.. که نیمه‏ی بیدار مغزم با کلمه‏ی مسیحی و مریم مقدس درگیره.. که مسیحی‏هارو انقد درست می‏دونه که هی دلش می‏خواد فکر کنه اگه تو واقعن مسیحی هستی پس دروغ نمی‏گی، پس من این امید بیهوده‏رو به خودم می‏دم که تو دوساعت دیگه پول من و برمی‏گردونی با اینکه حتی نپرسیدی من تو کدوم واحد این ساختمون بیست‏وچهار واحدی کوفتی کار می‏کنم.. که این هم رو تمام خرشدن‏های دیگه‏ام.. دست می‏کنم تو کیفم و تنها کمکی که قسمت بیدار مغزم می‏کنه اینه که بره سمت هزارتومنی به‏جای دوتومنی و من به اندازه‏ی هزارتومن خودم و گول می‏زنم و بعد از دوساعت مغزم اونقد بیدار شده که بدونم هیچ مریم مقدسی اون مردک و واسه هزارتومن برنمی‏گردونه دم ساختمون شرکت...

::

سایمون به صدا دراومده! روی صخره‏ش می‏ره، گردنش و بالا می‏کشه و ناله می‏کنه.. به نظرمیاد لاک‏پشت‏ها بعد از گذروندن یه دوره افسردگی، زبون وا می‏کنن!! منتظر حرف زدن هیچکاکم!

::

روزنامه:

  • خطاب به کروکودیل: مهین دخت؟! آذر؟! مهوش؟! پریوش؟؟! شوور کرد؟؟
  • کروکودیل خسته: دمش گرم! تو این بازار کساد..
  • توضیح صحنه: کروکودیل خسته درحال چاپ آگهی ازدواج در نشریات پرتیراژ!!


::

پ-ن: انقد کاملن ناآرام.. کاملن ناآرام می کنم که لج کنین دیگه ازش بازدید نکنین!!

بازهم پ-ن: عبدلله سرایدار ساختمون وقتی کیو رو پارک کردم با دلخوری نگاش کرد و گفت:" عوض کن این ماشین‏و!" سریع حرف و عوض کردم مبادا کیو بشنوه و باز پنچر شه!!

::


پایان نامه:

  • امروز کروکودیل در آبهای درگیری شنا کرده بود.
  • پیشنهاد: آدامس با طعم کروکودیل درگیر
  • قیمت: به میزان دو هزارتومان خر شدن
  • دستور مصرف: قبلن کروکودیل را هاشور بزنید.

49 کروکامنت:

نویسنده مهمان گفت...

تیکه ی اول خداااااااااااا بود حدیث

هیچی نمی تونم بگم هیچی


.......

یکی از زیباترین متن هایی که تا به حال خوندم.

نویسنده مهمان گفت...

من دیوانه ی تیکه ی اول شدم.
شونصد بار خوندمش.

پر از یواشکی گفت...

من عاشقتم چه هاشور بخوری پررنگ بشی چه هاشور نخوری که بازم واسه من مثل هاشور خورده هایی عاشق نوشته هاتم با اینکه وقت خوندن کم میارم ولی عاشقشونم

میثم الله‌داد گفت...

غصه‌ام گرفت. نمی‌دونم چرا!؟
من قسمت دوم رو بیشتر دوست داشتم...

نویسنده مهمان گفت...

همون که گفتم قسمت اول و لا غیر

درایو دل گفت...

امان ازین مغز که بعضی اوقات نیمه خوابه (البته بیشتر اوقات) و آدم رو سر کیسه میکنن
بابا تو که به اندازه ی هزارتومن سرکیسه شدی، من بدبخت یکبار دویصت و پنجاه هزارتومان سرکیسه شدم
و هنوز خیلی جاهام میسوزه البته فکر کنم اونموقع مغزم تموما خواب بود(مثل خیلی وقت هاکه با مشت و لقد هم بیدار نمیشه)
خیلی جالب بود
منم از قسمت اول خوشم اومد
فکر منم که درگیرش میشه تمام حرفاش و حرکاتش
تو مغزم راه میرن، اونقدر که خستم میکنن

نویسنده مهمان گفت...

@میثم الله داد
قسمت اول متن برام همون حسی رو بوجود آورد که اون متنت تو 360 در مورد فامیل ناخوش احوالت برام بوجود اورده بود.

اون متن هم مثل قسمت اول این متن کاملا از ته دل نوشته شده بود.

درایودل گفت...

راستی منظور از لقد لگد هستا درست بخونید
بر میگرده به همون نیمه خواب بودن

نویسنده مهمان گفت...

اصلا یه رای گیری می ذاریم

هر کسی کامنت می ذاره بگه که از قسمت اول خوشش میاد و لا غیر

;-)

حدیث علی مدد گفت...

اینم میشه پنگول! ;)

روح سرگردان گفت...

درگیر ِ درگیری هاتم ، درگیر !

رضا شاگرد هاشور خورده كلاس گفت...

اين مهندس پنگول نميذاره ما مث آدم پست رو بخونيم كامنت بزاريم و بريم.آدم رو مجبور ميكنه هي برگردي و دوباره بخوني.درسته كه قسمت اول از ته دل نوشته شده و صداقتش ادم رو جر ميده و قشنگيش هوش از سر آدم ميبره ولي با اين همه من با ميثم موافقم.قسمت دوم بهتره.چون عليرغم زيبايي قسمت اول قسمت دوم روايتش منطقي تر و منسجم تره. راي من به قسمت دومه.

رضا شاگرد مشترك كلاس گفت...

وقتي نقاط اشتراك رو هاشور بزني هر دو مجموعه به يه اندازه هاشور ميخورن و پررنگ ميشن.نقاط مشترك در هر دو هستن.هم اون شابلون اولي هم اوني كه از روي شابلون رد ميشه.پس چه منطقه هاشور خورده زياد باشه چه كم هر دو به يه اندازه پررنگ ميشن

رضا شاگرد مسلمون كلاس گفت...

ميتونم به همون مريم مقدس قسم بخورم كه اون بنده خدا مسلمون بوده نه مسيحي.از دروغاش معلومه.

اگه هم راس دراومد و مسيحي بود اصلا توفيري نمي كنه.چون مريم مقدس خودش پاش گيره نميتونه به قسم دروغ من گير بده

سردبیر مقیم در شماره بیست و دو گفت...

آهان ...گفتم این مدت حتما" شکارت کردن و با پوستت پالتو درست ...اما خب به عقل کج و کوله ما نرسید که این روزا شکارچی کروکودیل پیدا نمیشه ..وگرنه توی فیلم دنبالش نمی گشتی این عادت عجیب و غریب رو من هم کمابیش داشتم...راستی من هم یک لاکپشت گوش قرمز دارم اسمش پاپیون هستش داره اندازه باتری ماشین میشه به سایمونت سلامش رو برسون...اما در مورد مریم مقدس ..والا ..قسم حضرت عباس هم این مواقع منو قانع نمیکنه...همینطور این جماعت متکدی هی آپگرید بشن باید بزودی منتظر قسم دالای لاما هم باشیم.....

کرو گفت...

می دونی رضا حرف تو اگه در مورد یه فرد و شابلونش در مقایسه با یه شخصیت مشخص بود، درست بود.. اماالان یه فرد و شابلونش با شخصیت های بسیاره

سوگلی در یک حرکت انتحاری گفت...

من قسمت سوم رو بیشتر ترجیح میدم:دی


قسمت سایمون و هیچکاک رو

سوگلی در حالی که لج کرده و از قسمت اول و دوم هیچی نمی نویسه گفت...

خانووم این عبدالله خیلی بیخوت کرده میگه کیو رو بفروش !


خانوم داره کلک میزنه بهت ، داره از مغز نیمه هوشیارت سوء استفاده می کنه 1 می خواد کیو رو از چنگت دراره

رضا شاگرد سرتق كلاس گفت...

اوهوم.اونجوري اگه بگي درسته.به هر حال وقتي شخصيت هاي بسيار رو از رو شابلونش رد كني با هر كدوم يه نقطه مشترك هم كه داشته باشه كلي هاشور ميخوره.يعني تقريبا تمامش هاشور ميخوره و پررنگ ميشه.

کرو گفت...

اره رضا! هاشور می خوره زیاد، اما یه سری جاها بی هاشور می مونه، چون خاص خاص خاص خودشه..

کرو گفت...

تمام خوشرنگیش واسه همون قسمت های خاص خاص خاص خودشه

کرو گفت...

دخترم همین لجبازی هارو می کنی که من دلم نمیاد از کلاسم بری هیچوقت

رضا شاگرد خاص كلاس گفت...

اينجوري استدلالش درست ميشه اما منطق روايي بازم خش داره.چون هر كسي با هر شابلوني رو وقتي با شخصيت هاي بسيار مقايسه كني كلي نقاط مشترك پيدا ميشه و هاشور ميخوره و پررنگ ميشه.اينجوري ديگه اون هاشورخورده تو خاص نيست.پررنگ شدنش اتفاق خاصي نيست واسه هر شابلوني اين كار رو بكني نتيجه همينه.

چيزي كه خاصش ميكنه همون يه خط آخره كه البته ارتباط چنداني در مفهوم و معني با قسمت اول نداره.ولي در كلمات مشتركه.
به هر حال اوني كه خاصش مي كنه همون خط آخره.با صداقت لبريزش

رضا شاگرد هاشور نخورده كلاس گفت...

حالا درست شد.حالا خاص ميشه.پس بايد به اين اشاره ميكردي.قسمت هايي كه هرگز هاشور نمي خورن.حتي اگه صدها و هزارها نفر هم از روي شابلونش رد بشن و قسمتهاي مشتركشون رو هاشور بزني باز هم يه قسمت هايي هاشور نمي خورن.
اون قسمتهاي هاشور نخورده ن كه پررنگ تر از تمام اون قسمت هاي هاشور خورده ان.اونان كه خاصن و دوس داشتني

نویسنده مهمان گفت...

هر کسی باهام مخالفت کنه اونو از لیست دوستام تو 360 ریموو می کنم.

;-)

دوشیزه (متولد اسفند) گفت...

این مهندس پنگولی چی میگه آیا؟

خب راست میگه خدااا بود، من واقعا لذت بردم مخصوصا اینجا:

شخصیت‏هارو که از روی شابلون وجودت رد می کنم، نقاط اشتراکتون و هاشور می‏زنم.. هاشور می‏زنم.. هاشور می‏زنم..

AKG گفت...

انصافا که عالی نوشتی ، از اینکه خودتو از شابلون این نوشته ها رد می کنی و کاغذ ها رو با قلم ات هاشور میزنی واقعا کیف می کنم....ذهن خوب ، خلاقیت خوب و از همه مهمتر سالم اندیشی ها تو دوس دارم..موفق باشی حدیث خانوم...راستش یه مدتیه اصلا مریض شدم و نوشتنم نمی یاد با خوندن بلاگ ات روز ها رو می گذرونیم البته اگه بروز کنی...سلام همه آدم های خوب اطرافتو برسون

سوگلی خطاب به رضا ، نظریه پرداز ضد شابلونی خانوم حدیث گفت...

بابا از خر شیطون بیا پایین دیگه !

بیخودی با خانوم بحث می کنی

اصلن به تو چه آخه؟پس فردا نمرن کم شد بدون سر همین نظریه های ضد شابلون خانوم حدیثه ها !

بعدشم شابلوناتو بردار بیا اینور بازی کن

سوگلی، اینبار خطاب به پنگول گفت...

ای پنگول ، بدان و آگاه باش که ما تنها یکبار ، آنهم توسط یک نفر، آنهم به صورت دسته جمعی، توسط جناب میلات خان تخته شاسی ، ریموو شدیم ، و دیگر هیچ واهمه ای از ریموو شدن نداریم

شایان ذکر است این حرکت دیگر اصلنشم توسط هیشکی تکرار نشد

حالا اگه راس میگی ریموو کن

mahtab گفت...

خیلی هم خوب
منم از قسمت اولش بیشتر خوشم اومد

حالا هی هاشور بزن هاشور بزن....

Elham گفت...

***


عجب !!!

واقعا که روی این کره خاکی انسان ها نقاط اشتراک زیادی با کروکودیل ها دارن ! این کروکودیله خیلی رمانتیکه ها !!!!!
حموم آب گرم بدم خدمتتون ؟؟؟!

..............

قسمت اول خیلی زیبا بود ، توصیف حسی که بین همه انسان های ... مشترکه و البته گویا باید بگم بین همه انسان های ... و کروکودیل های ... ، چه جالب !
چه شباهتی !!!

.................


ما امدیم ، حمام آب گرممان را هم کول کردیم آوردیم ، متن شما را هم خواندیم ، کرو خانه نبود ، حمام آب گرممان را کول کردیم بردیم !!!!!

پی نوشت : کمرمان ترکید !!!!


***
Elham
***

Ali Banijamali گفت...

با همه توصیه های پنگول مبنی بر خدا بودن قسمت اول باید بگم مین این پست رو از آخر خوندم

قسمت اولش خیلی قشنگ نبو

قسمت دوم غم انگیز بود

اما قسمت آخرش خیلی به دلم نشست ، دست مریزاد کرو


اما بیشتر از همه دلم به حال سرایدارتون سوخت

یه پست بنویس با عنوان ماجراهای سرایدار و کیوشاد

عطیهa گفت...

کروکودیل تیریپت منو کشته
کاش همه کروکودیل مهربون بودن!

بهانه گفت...

جالبه
من هم همیشه اونو!!!!شابلون کاریش میکنم
البته عکس قضیه شما
یعنی دنبال نقاط اشتراکش با مردم میگردم تا
برجسته اش کنم و
تمام ویژگی های منحصر به فردشو خط میزنم
ودر پایان چون هیچ وجه مشترکی با دیگرون نداره
به کل خط خطی میشه!!
من خیلی نامردم...

بهانه گفت...

میدونم الان جمیع حضار دلشون واسه اون!!سوخت
امثالی مث من تو ایران زیاده
چه زن
چه مرد
فرقی نمیکنه
که فقط میخوان طرف هرچی باشه
مث همه باشه
فقط خودش نباشه
.
.
.
.
.
.مرسی کرو
مرسی کرو

اسماعیل بیلبرگ گفت...

چیه باز نشستی فیلمایه مستند و زار بقا تموشا کردی

مژده گفت...

عزیزم او لاک پشت بد بخت آخرای عمرش وقتی هی دهنش رو سمت بالا باز میکنه نیمه خفه است اینا نباید زیاد تو آب باشن من دوماه اون لاک پشت رو بردم دکتر تا آخر با کلی رایولوژی و این حرفا مرد. ولی یکیشون انقدر میگو خورد قد کف دست شد

مصطفی موسوی گفت...

هزار تومن؟؟
این همه صغری کبری و آه و واویلا فقط برا هزار تومن؟

خیلی لارجی (لارژ؟) بابا
یعنی اگه حسن آقا تموزی اول لارجه عالم باشه تو دومیشی

من اگه جای گداهه باشم میام زنگ کل بیست و چهار واحدو میزنم پیدات میکنم هزار تومنتو پس میدم

یه هزار تومنم میزارم روش

داریوش گفت...

فی الواقع هنوز درگیر قسمت اول هستیم که آخرش چی شد؟
ولی قسمت دوم خیلی آشناتر بود برام
نمیدونم چرا گاهی وقتها نمیشه به بعضی از آدما نه گفت؟؟؟؟؟؟

م. گفت...

اول بگم این پنگول دروغ میگه. با احساسات من هم همینطوری بازی کرد. مهندس هم نیست، خودشو مهندس جا میزنه مه بهش اعتماد کنن

م. گفت...

این رابطه مغز نیمه خواب و هزار تومن رو دوس داشتم.
مثلن اگه مغزت یک چهارم هشیار بود، هزار و پونصد تومن میدادی؟!!
:))

م. گفت...

بزار یه سوال ریاضی برای بچه های کلاست طرح کنم:



مرد فقیری در ساعت 7.42 صبح به خانم معلم مراجعه کرده و طلب 3200 تومن پول میکند. با توجه به اینکه خانم معلم ساعت 7:16 از خواب بیدار شده، حساب کنید که چه مقدار پول به فقر کمک میکند؟ (با راه حل)

سوگلی شاگرد زرنگ کلاس گفت...

من جوابو می دونم ولی نمی گم

برای اینکه وارد شدن تو حریم خصوصیه مردمه


تازشم خانوم حدیث گفته مسئله واسه غریبه ها حل نکنیم

رضا شاگرد زرنگ تر کلاس گفت...

همون که سوگلی گفت

مخمل با مشتهای گره کرده و قامتی راست و استوار از زیر پتو گفت...

دانشمندان ( شامل افتخاری ، غیرحضوری ، تایپ در منزل با مهر سیب زمینی فشندی یا استامبولی و همچنین سهمیه ) ، با توجه به بحران اقتصادی و مسکن و اشتغال در تلاشند تا راه حلی جهت رفاه حال جوانان درجهت تشکیل خانواده و اجرای این سنت حسنه پیدا نمایند و اکنون به اتفاق به راه حل ازدواج مجازی و یا ازدواج نرم ویا ازدواج اینترنتی و یا ازدواج صفر و یک یا دیجیتالی رسیدند و تنها مشکل آنها تا رسیدن به این مهم اصلی ترین و پرهیجان ترین و پرحرارت ترین بخش این امر که با توجه به پهنای باند کم اینترنت کشور و سرعت پایین رفت و برگشت و فرسوده شدن آلات و ابزار مخابرات تاکنون میسر نشده واین بخش نیزچیزی نیست مگر قسمت فرهنگی پروژه فوق که همیشه نیز باعث گرمی بعضی (?؟) خانواده ها شده میشود و خواهد شد یعنی بخش عندالمطالبه که با توجه به سرعت پایین تبادل اطلاعات و حجم بالای اطلاعات امکان پرداخت اینترنتی نمیباشد و تراکنشها (Transactions) اغلب منتهی به سرور باقالی میشوند ، لذا ازعزیزانی که در این زمینه تجربه خوشی داشته اند خواهشمندیم رزومه خود را به نشانی:End@Motalebeh.IRAN ارسال نمایند.

آبجی خانوم گفت...

باس بگم من با کل 5 قسمت حال کردم از همشم لذت بردم!

کامنتای سوگلی خیلی باحال بود! همچنین مصطفی موسوی!

تا حدود زیادی با خان داداشم موافقم! اصلاً همیشه با خان داداشم موافقم!

حالا چرا کرو رو عوض نمی کنی؟! D:

م. گفت...

چه قشنگ تاریخ میزنه وبلاگت
D:

عالیه گفت...

واقعا کشته ی قسمت اول متنتم! خیلی قشنگ نوشتی!
حالا بگو چه فیلمایی دیدی؟

ح.ف. گفت...

وايي به روزي كه اين تصوير هاشورخورده نيمه كاره بمونه... به روزي كه يكي از نقاط با هيچ كس مشترك نباشه، به روزي كه... لعنتي!

ارسال یک نظر