دیروز هم مث همه ی وقتایی که احساس کسالت می کنم راهم و سمت "پنجره" کج کردم... من دلم یه کتاب فروشی مث پنجره نمی خواد، من دلم یه کافه می خواد که تلفیقی از همه ی چیزایی که دوست دارم باشه، یکیشون پنجره..
دیروز هم مث همه ی وقتایی که می رم پنجره نتونستم دست خالی بیام بیرون... من دلم یه کتاب فروشی مث پنجره نمی خواد، من دلم یه کافه می خواد که پر از چیزایی که دوست دارم باشه، یکیشون همه ی کتاب های دنیا..
::
یه بار یاسی تو مینی مالیده گفته بود:
"بچه ها به جای سورسوره ، روی پوشک سور می خورند؟
بچه ها به جای عروسک ، پوشک بغل می کنند؟
بچه ها به جای خواب شکلات ، خواب پوشک می بینند؟
بچه ها را هم وارد دنیای آدم بزرگ ها کرده اند ...!"
من خودم دیدم بچه ای و که هربار باباش پوشک و می ذاشت تو قفسه ها، اون با سماجت یه بسته ی دیگه پوشک برمیداشت و می نداخت
تو چرخ خرید... بچه ها گاهی بزرگ ترهارو می کنن درگیر ِ دنیای بچه ها...
::
حرفهای خوبم نمیاد... بیا حرف های چرند بزنیم:
کروکودیل سیری چند؟؟
در مغز ِ شما به جای فکر، شیر و عسل جاریست یا واگنی پر از مسافران ِ غرغرو؟
دلم هوای زمستان کرده! پنجره ای رو به باغ ِ برف آلود، لیوان ِ چای داغ و رنج های ورتر جوان!!
بهتر است خودمان باشیم یا نقاب ِ بهترمان به صورتمان باشد؟ شاید خودم شدم...
::
دیروز هم مث همه ی وقتایی که احساس کسالت می کنم نازک خاطر شدم... من دلم خیال ِ نازک ِ پروانه نمی خواد، من دلم یه کروکودیل می خواد که تلفیقی از پوست ِ خشن و زمخته با دندون های تیز ِ برنده، یکیشون دندون ِ آسیا..
::
روزنامه:
::
پ-ن: من اینطور استدلال می کنم که اونا باید دندونای "آسیاب" باشن، نه "آسیا"، نکنه اینم از صدقه سر ِ تنبلی ِ ایرانیاس!!
بازهم پ-ن: من تو این نوشته ها، ردپای کروکودیل و نمی بینم! شما چطور؟؟
::
پایان نامه:
دیروز هم مث همه ی وقتایی که می رم پنجره نتونستم دست خالی بیام بیرون... من دلم یه کتاب فروشی مث پنجره نمی خواد، من دلم یه کافه می خواد که پر از چیزایی که دوست دارم باشه، یکیشون همه ی کتاب های دنیا..
::
یه بار یاسی تو مینی مالیده گفته بود:
"بچه ها به جای سورسوره ، روی پوشک سور می خورند؟
بچه ها به جای عروسک ، پوشک بغل می کنند؟
بچه ها به جای خواب شکلات ، خواب پوشک می بینند؟
بچه ها را هم وارد دنیای آدم بزرگ ها کرده اند ...!"
من خودم دیدم بچه ای و که هربار باباش پوشک و می ذاشت تو قفسه ها، اون با سماجت یه بسته ی دیگه پوشک برمیداشت و می نداخت
تو چرخ خرید... بچه ها گاهی بزرگ ترهارو می کنن درگیر ِ دنیای بچه ها...
::
حرفهای خوبم نمیاد... بیا حرف های چرند بزنیم:
کروکودیل سیری چند؟؟
در مغز ِ شما به جای فکر، شیر و عسل جاریست یا واگنی پر از مسافران ِ غرغرو؟
دلم هوای زمستان کرده! پنجره ای رو به باغ ِ برف آلود، لیوان ِ چای داغ و رنج های ورتر جوان!!
بهتر است خودمان باشیم یا نقاب ِ بهترمان به صورتمان باشد؟ شاید خودم شدم...
::
دیروز هم مث همه ی وقتایی که احساس کسالت می کنم نازک خاطر شدم... من دلم خیال ِ نازک ِ پروانه نمی خواد، من دلم یه کروکودیل می خواد که تلفیقی از پوست ِ خشن و زمخته با دندون های تیز ِ برنده، یکیشون دندون ِ آسیا..
::
روزنامه:
- خطاب به کروکودیل: یکی اون گوشی و برداره...
- کروکودیل ِ خسته: گوشی و بردار تا صدات، یه ذره آرومم کنه...
::
پ-ن: من اینطور استدلال می کنم که اونا باید دندونای "آسیاب" باشن، نه "آسیا"، نکنه اینم از صدقه سر ِ تنبلی ِ ایرانیاس!!
بازهم پ-ن: من تو این نوشته ها، ردپای کروکودیل و نمی بینم! شما چطور؟؟
::
پایان نامه:
- امروز کروکودیل در آبهای ِ اشتباهی شنا کرده بود!
- پیشنهاد: آدامس با طعم ِ کروکودیل ِ عوضی!
- قیمت: یه افطاری ِ دبش تو فرحزاد..
- دستور ِ مصرف: از خوردن ِ سحری، پرهیز نکنید! ما می کنیم، بسه...