9- کرو درمانده ست؟؟؟

می خواستم من هم یه روز خاص واسه به روز کردنهام مشخص کنم.. اما آدم ِ این کار نیستم، خودم خوب می دونم که نیستم.. من با تمام بی قیدی هام، با تمام بی حوصلگی هام، با تمام فرار از تکلیف هام از پس ِ این کار برنمیام.. من الان دلم می خواد به روز کنم، با اینکه به توصیه ی علمای ِ وب آگاهم از بد بودن ِ پنجشنبه ها و جمعه ها واسه به روز رسانی.. من همچین آدمیم!! .. آدمی که از بلاگ ِ خودش فرار خواهد کرد، اگه فک کنه مکلف به پست کردن ِ مطلب تو یه روز ِ خاصه..

::

بالاخره بعد از شش ماه که از هدیه گرفتن "جامعه شناسی خودمانی..چرا درمانده ایم؟ " گذشت، پس پریشبا خوندمش..
من همیشه از مثل ِ بقیه بودن فرار کرده ام.. من همیشه از شخصیت های داستانی که انسانهایی معمولی بوده ان دلزده بوده ام.. من همیشه از اینکه مث عامه ی مردم خونده شم، مث عامه ی مردم فلان عیب و فلان حسن و داشته باشم گریزون بوده ام..
اما تف به این زندگی! من هم مث عامه ی مردم پر از عیب و علت هاییم که میخم کرده ن به یه کشور ِ جهان سومی ِ عقب مونده ی پرمدعا!

" گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد ...به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم!"... سعدی

الان باس یه شعر دیگه اینجا میوردم، اما از این خوشم اومد!

آخر ِ کتاب توصیه کرده یکی دوجلد از این کتاب و هدیه بدیم به دوستان.. من که دستم از دوستان کوتاهه و دیوار ِ جیبم -خصوصن پس از اخراج!- از دیوار ِ کلیه ی جیبهای ِ موجود در جهان سوم کوتاه تر! هدیه م رو بین جیب ِ همه تخس می کنم! اینطوری هم فشار به یه نفر نمیاد، هم بیشتر از دو سه نفر این کتاب و می خونن!
پس برید و یه جامعه شناسی خودمانی واسه خودتون بخرید و به خودتون هدیه کنید وواسه آرامش روح و روان من دعا کنید!

::

من به طرز غریبی باز به علامت مورد علاقه ام (!) روی اورده ام.. من به طرز غریبی بعد از هرجمله علامت تعجبم میاد!!.. من به طرز غریبی متعجبم!!
از تعجب که بگذریم، تازگی ها دریافته م که دیگه نمی تونم از اون جملات ِ کوتاهی که خودم انقد دوستشون داشتم و همیشه زینت بخش ِ بلست هام تو سیصد و شصت بودن بگم..

-اعتیاد بلای خانمانسوزیه، خصوصن اعتیاد به آدمها...زهرش از تنم بیرون نمیره!! "چرک نوشته های یک مسافر!"-

یکی می گفت شکل مغزم تغییر کرده حکمن! .. البته که بهتره همیشه آدمها تغییر کنن، اما من بد دلم لک زده واسه این چرندیات ِ کوتاه گفتنم..

-چشمهام در کمین ِ نگاهت، رد ِ کم سوترین ستاره هارو دنبال می کنند.. هالی نباشی! سالها در انتظارت چشم به آسمان بدوزم..-

::

با اینکه ابی موهاش و داده عقب و خیلی بهش نمیاد، اما قشنگ می خونه، وقتی می خونه:

من و حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست ...شاید این آخرین باره که این احساس ِ زیبا هست
من و حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم... اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق موند تو باشی کار سختی نیست ...بدون مرز با من باش اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم ِ رفتن تو چشمات غصه می شینه... همه اشکات و می بوسم می دونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خسته م...کنارت اونقد آرومم که از مرگ هم نمی ترسم
تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه... خودت پلکام و می بندی و این قصه تموم میشه

دلم نیومد فقط یه بیتش و بذارم، حوصله م هم نیومد که لینکش و بذارم..

داشتم به این فکر می کردم که خیلی ها آهنگ های مشترک دارن..آهنگ ِمشترکی که وقتی با هم نیستن باعث می شه دلشون واسه هم تنگ شه.. که وقتی باهمن باعث می شه دلشون به هم نزدیک تر شه..
خوبه که آهنگ ِ مشترک نداریم! حالا با هر آهنگی دلم واست تنگ می شه.. با هر آهنگی دلم بهت نزدیکتر...

::

پ-ن: امروز خیلی طولانی شد نوشته ها.. دل ِ بدمسسسب ِ منه دیگه! هی می خواد درونیاتش و با همه به اشتراک بذاره!!

بازهم پ-ن: آدمها گاهی یه اشتباهاتی تو زندگیشون می کنن، که حسابی می ره رو اعصابشون.. هیچ هم اعصابت آرومتر نمیشه اگه بهت بگن این اشتباه و می کردی یا نمی کردی، تو نتیجه تاثیری نداشت!!
::

روزنامه:

  • خطاب به کروکودیل: امشب شب ِ مهتابه! حبیبم رو می خوام..
  • کروکودیل ِ خسته: حبیبتون خوابه.. بیدارش کنم میگرنش عود می کنه!!
  • توضیح ِ صحنه: کروکودیل در حال ِ خواباندن ِ حبیب روی پاهاش..

::

پایان نامه:
  • امروز کروکودیل در آبهای غلیظ ِ احساسی شنا کرده بود!
  • پیشنهاد: آدامس با طعم ِ کروکودیل ِ احساساتی!
  • قیمت: به میزان ِ یک سبد گل ِ رز ِ قرمز ِ آتشششین!!
  • دستور ِ مصرف: قبلن به کروکودیل بگین "پخ!"، خودش خوب می شه احمق!

21 کروکامنت:

مریم در حالی که فین فین میکنه گفت...

اجازه خانوم کرو!!!

خانوم اعتیاد خیلی بده مخصوصن به آدما من اعتیاد به آدما رو دوس ندارم خانوم ، میترسم همیشه .

امشب شب مهتابه ... کرو حبیبش رو می خواد

مریم اینبار در حالی که فینش قطع شده گفت...

در ضمن اول


خانوم برای سوگلی پنج شنبه و جمعه و شنبه نداره ..شما آپ کن سوگلی اولین کامنتو نوشته

یاسمن اکبرپور گفت...

عزیزمی حدیث


گاهی آرزو می کنم [واقعن آرزو می کنم ها!] که بتونم یه ذره ، فقط یه ذره مثل تو بنویسم . وقتی اینقدر روون حرف می زنی ، حال می کنم . گریه ام میاد

Ali Banijamali گفت...

اجازه خانوم کرو میشه شما هر روز به روز کنید .

آخه شما تنها کروکودیلی هستی که قلمش حرف نداره

مهدی شیرعلی زاده گفت...

فوق العاده است همذات پنداری وحشتناکی با این توشتت داشتم

سمیرا گفت...

اِ... من پریشب کامنت گذاشته بودم ولی نیست الان ...

سمیرا گفت...

1- همین که یه روز مشخصی نداری یه ویژگی کروکدیلیه ;)
2- این خواننده که حرفشو زدی کی بود؟ شعرشو نشنیده بودم !!؟؟؟
3- توضیح صحنه مثل همیشه خوب بود :))
4-دل بدمسسسبت کار خوبی میکنه....

ناشناس گفت...

جمعه روز بدیه برای آپ کردن بلاگ ...مثل مهمونی های وسط هفته ...وقتی که خسته و گیج و سنگین میرسی خونه ...فکر میکنی که فردا باید تعطیل باشی ...صبح که با سردرد از خواب بلند میشی ..میبینی که انگار هیچ چیزی سر جای خودش نیست ، راستی کتاب خوندن هم خوبه ... حداقل بهتره که اینطور باشه ... اعتیاد هم چیز بدیه ... خصوصا" از نوع زعفرونیش ! حبیب هم اگر میومد دیگه حبیب نبود..که اونقدر در موردش شعر بگن...اول با علامت "؟" شروع میکنی ..بعدها میرسی به "!" ...بعدش ...بعدی دیگه وجود نداره

داریوش گفت...

سلام کرو، نکن این کارو کرو جان، خودت رو درگیر روز خاصی نکن، من هم اون قبلن قبلنا این کار رو کرده بودم و هر شنبه آپ میکردم، ولی گاهی نوشتنت نمیاد، اونوقت چی میشه؟؟؟؟؟ واسه اینکه بد قول نشی مجبور میشی الکی یه چی بنویسی، اونخته که همه میگن آب بستی به نوشته هات، بزار هر وقت ویر نوشتنت گرفت بنویسی

ناشناس گفت...

راستی نسخه الکترونیک کتاب برای دوستان
http://www.box.net/shared/3q5gs75423
نکته : در صورتی که از کتاب خوشتون اومد از نظر اخلاقی بهتره یک نسخه اش رو بخرید

رضا شاگرد درمونده کلاس گفت...

معمولی ترین آدما،متفاوت ترین آدما هستن
و اونایی که دنبال راهی واسه متفاوت بودنن، عامه ترین ها.


وقتی بتونی خودت باشی،ساده و معمولی باشی متفاوت ترینی

رضا همون شاگرد درمونده کلاس گفت...

یه آهنگ قشنگ گذاشتم گوش کنم یکی گفت اینو نزار من از این خاطره دارم حالا دیگه نمی تونم گوش کنم
گفتم خاک بر سرت
حیف که لذت شنیدن این آهنگ رو به خاطر اون خاطره مزخرفت از دست دادی

غزل گفت...

به این نتجه رسیدم که بعضی از اخلاقای تو خیلی شبیه منه یا شاید بعضی اخلاقای من شبیه توئه یا ... نمی دونم!
با حرف رضا موافقم! همیشه سعی می کردم متفاوت باشم ولی بعده ها به این نتیجه رسیدم بعضیا با سادگی و معمولی بودنشون غوغا می کنن!

م. گفت...

چه خبره این پست !!!!! چقدر مطالبش زیاده.
میدونستی همیشه نوشته هات همینجوریه. چندین مطلب رو با هم و به طرز ماهرانه ای کنار هم میاری جوری که آدم نمیفهمه کی از اینور رفته اونور. فقط اشکالش اینه که موقع نظر دادن یه ذره سردرگم میشی. یعنی من اینجوریم

م. گفت...

انگار تو هم داری به طرز چندش آوری خودت میشیاا ;;)

Mo0oh3en گفت...

انتظار تموم شد؟

مصطفی موسوی گفت...

کروکودیلها خونسردن یا خونگرم؟؟؟

ناشناس گفت...

شعر رو دوست داشتم
من هم پر از احساسهای مزخرف هستم
اما دیگه دوست ندارم با بقی هبه اشتراک بذارمشون
شاید یک روزی دوباره این کار ر وبکنم

میثم الله‌داد گفت...

حدیث فکر کنم پیشنهاد بد زیاد از من نگرفته باشی. من می‌خوام یه بستری فراهم کنم که بتونی بلاست‌هات رو زنده کنی. توئیتر پیشنهاد منه. حتمآ ازش استفاده کن. حتمآ حتمآ حتمآ. می‌تونی با فیس-بوکت هم لینکش کنی. می‌تونی یه ویجت هم ازش بذاری اینجا و هر چی توئیت می‌کنی این توو بیافته. حتمآ بهش فکر کن و خبرم کن.

mani گفت...

کلی حال کردم با این پستت و احساسای مزخرفت
جمله های کیمیایی نوشته بودی این دفه
نفست گرم
قلمت روون
و البت
تف به زندگی
تف به روزگار
تف به تموم احساسای مزخرف درپیت صد من یه غاز نَیَرز

نویسنده مهمان گفت...

پاینده باد کرووووووووووووووووووووووو

ارسال یک نظر