7- کرو راهی ِ دیارهای باغی می شود! یا بچرخونش کمرو...

لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود...
لعنت بر قلمی که بیهوده گلایه کند...
لعنت بر حسی که شش دانگ برای آن لحظه نبود... که دیگر آن لحظه نبود... که حسرت بود و انتظار و گاه و لحظه ی بیگاه و هروقت های بی هنگام...
لعنت بر عاملین یازده سپتامبر!
لعنت بر آنکه پاک کند آثار قلم های سبز را...

زنده بدم مرده شدم خنده بدم گریه شدم... دولت ده آمد و من سبز و پراکنده شدم...

::

لذت بازخونی ِ یه سری کتابها، مث دوباره دیدن یه سری فیلم ها، مث یهو دیدن یه سری دوست های قدیمی تو خیابونا، بیشتر از بار اول خوندن و دیدن و آشنا شدنه...

بازخونی ِ "عقاید یک دلقک" بهم ثابت کرد من چرت می گم اگه می گم هرچی می خونم یادم می مونه، من هیچی ازت یادم نبود هانس! تف به این حافظه های دوزاری ِ این روزها...
دلتنگم هانس...

::

اولین روزی که با کیوشاد رفتم شرکت، راه و گم کردم..شکر خدا که هر بریدگی و رد کردم تا ته شهر مجبور شدم برم و برگردم.. باز شکر خدا که همیشه بین راه اشتباه و اشتباه تر، راه اشتباه تر و انتخاب کردم... هنوز هم بین اشتباه و اشتباه تر، اشتباه ترین و انتخاب می کنم... سلفچگان 6 کیلومتر.......

شب ِ تاریک و بیم ِ موج و گردابی چنین هائل...

::

وقتی عصبانیم مغزم بهتر کار می کنه.. وقتی عصبانیم؛ منظورم وقتاییه که واقعن عصبانیم؛ موتور ِ تیکه انداختنم راه می افته و هیشکی جلودارش نیست... این جور وقتا به نفعمه رییس جلو روم نباشه، گرچه من مسافرم، اما یه مسافر و هم می تونن زودتر راهی کنن!

فقط نمی دونم چرا گاهی، که واقعن لازمه و حقشه که من عصبانی باشم؛ منظورم اینه که واقعن عصبانی باشم؛ تمام عوامل و دست اندرکاران اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک و مدعوین و وابستگان، گورشون و گم می کنن.. تف به این شانس!

::

پ-ن: نشنوم کسی بگه به جای آنکه بگوییم "لعنت.." بهتر است بگوییم" رحمت..." امروز از اون روزایی که مث بقیه ی روزا گوش ِ شنوا ندارم، ضمن اینکه اینجا فقط لعنت جواب می ده، نه هیچ چیزی ملایمتر، نه هیچ چیزی انسانی تر..

بازهم پ-ن: هرچی فک کردم مثالی از تیکه های ناب واست بزنم، یادم نیومد که نیومد..درسته که وقتی عصبانیم، مغزم بهتر کار می کنه، اما این دلیل نمی شه که حافظه م هم بهتر کار کنه

::

روزنامه:

  • خطاب به کروکودیل: برم بکنم ادبش؟
  • کروکودیل ِ خسته: دکتره!
  • بازهم خطاب به کروکودیل: بزنم تو دهنش؟
  • کروکودیل ِ خسته: میل ِ خودته، من سند مند ندارم بیارمت بیرون! گفته باشم
  • توضیح ِ صحنه: کروکودیل در حال ِ سوهان کشیدن ِ ناخن های نارنجی و سبزش!

::


گرین کرو کوئیز:

چنانچه در مسائل مهم مملکتی، دچار سردرگمی شدید، چه می کنید؟

"به چهار پاسخ ِ درست، سه عدد آدامس با طعم کروکودیل ِ شیرین بیان زده، اهدا می گردد."

الف: همه را از دم زیر ِ پا له می کنیم.

ب: هرکه قسمت دوم فامیلیش چیزی شبیه "نجاد"،"نژاد"،"نجات" و کلمات مشابه دارد رنگ می کنیم( مخلوط آبی و زرد)

ج: با تمام کودکان نه ساله ی شهر تماس گرفته و با آنها مشورت می کنیم.

د: صبر می کنیم اون پسر سیاه امریکاییه بیاد مشکلاتمون و حل کنه.

ه: به شما چه چکار می کنیم، ما با مشکلات و سردرگمی های مملکتی حال هم می کنیم، اساسی با ساسی!

::

پایان نامه:

  • امروز کروکودیل در آبهای گمگشتگی شنا کرده بود!
  • پیشنهاد: آدامس با طعم ِ کروکودیل سرگشته
  • قیمت: به میزان یک نقشه ی تهران به همراه کلیه ی قنات ها و راه آبها
  • دستور ِ مصرف: سه قاشق کروکودیل را در چهار قنات ِ شمیران حل کرده، دور بریزید!




27 کروکامنت:

رضا شاگرد همیشه اول کلاس گفت...

اول...اول

سمیرا گفت...

سلام
1- با تموم پنج لعنت فرستاده شده در متن موافقم.
(لعنت چهارمی در دست بررسیه اساسی!!! )
2- سلفچگان رو خیلی خوب اومدی کلی خندیدم ...
3- این موتورِ تیکه انداختنه خداوکیلی تو عصبانیت خیلی خوب کار می کنه...
4- هان !!! بزن زنگو ....
5- بخش " ه "
6- شاعر میگه: اَ رو برج میلاد بخوای برات می پرم ... ( دلمون براتون تنگ شده بود ;) )

مژده گفت...

کودک نه ساله چون بالغ گرردد پس مشورت با او بسی بهتر ز دکتر ها و استاتید.

مژده گفت...

از نوشته های اواخر شما این یکی را بسی بیشتر دوست داشتیم پدر پادشاه. سلفچکان شش کلیومتر رو خوب اومدی. تو هم تا حالا گم شدی چند ساعت؟ من انقدر شدهههههههه

نویسنده مهمان گفت...

ببخشیندا ولی اون پسره 5 سالش بود

داریوش گفت...

پایان سخن بشنو
این قائله شد از نو
این گونه اگر گربه صفت بودم و حاظر به جوابم
لعنت به تو و بر من و این ذات خرابم

(در شعر اصلی تغییراتی ایجاد گردیده است)

نویسنده مهمان گفت...

نمی دونم چرا همچی خیلی زیاد از نوشته هات لذت می برم و لا غیر.

پی نوشت : همینه که هست.

رضا شاگرد همیشه گم شده کلاس گفت...

کلن لعنت واژه دلچسبیه...حال میده به آدم

من اکثرا وقتی قراره جایی برم سعی می کنم یه مسیری رو قدم بزنم تا به اونجا برسم و چون اصلا خوشم نمیاد از کسی آدرس بپرسم(از بس رو شیشه مغازه ها دیدم می نویسم آدرس نپرسین و هر کی بپرسه خوارمادرش مماس و ایناها) همیشه کلی مسیر رو اشتباه میرم و بعد مجبور میشم دوباره برگردم همشو

یاسمن اکبرپور گفت...

باز خوانی کتاب ها رو هستم باهات اساسی .. مخصوصن اگر عقاید یک دلقک باشه یا .. کیمیاگر


خب دیگه اعصاب هم نداری ولی با قضیه ی ترکیب آبی و زرد مخالفم ! چون می شه رنگ خودمون !

از منه گرافیست بپرسی می گم مشکی و قرمزی که نسبت شون 2 به 4 ه ! زرد هم 1 ی می زنی تنگش و حسابی می شه قهوه ای :))

میثم الله‌داد گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ولی خشمت خیلی کش دار بود تا آخر متن. از اول تا آخرش عصبانیت توش بود. دست مریزاد.

سوگلی گفت...

جای واکسن روی باسن؟دکمه هاتم که دم به دیقه بازن

Unknown گفت...

چه کنم که با این بلاگات اساسی حال می کنم؟!!
.
واااای عقاید یک دلقک...دلتنگ هانس شدم به شدت!
.
سلینجرم دوست داری پسر؟ منظورم اینه که واقعا دوس داری،نه؟
آخه بعضی جاها سلینجر گونه نوشتی

Double X LARG MAM گفت...

واي مامان هما اين نوت خيلي قشنگ مينيويسه تو اين آشنا موشنا هاش كسي كه لياقته ما رو داشته باشه نداره مام يه سرانجومي بگيريم مام داريم فكر ميكنيم در آينده كم كم به فكر بيافتيم اگه پيدا شد شمارمو كه داري آره همون قبليه يك كم بزرگتر شده شده XX LARG افطاره ديگه نميشه نخورد .

مصطفی موسوی گفت...

اَه

ناخن کشیدن بر روی سوهان

تمام تنم مور مور شد
اون یه ریزه شیکمم هم آب شد ریخت

م. گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید؟

نویسنده مهمان گفت...

سوال اساسی : فرق واژه و لغت چیست؟

مریم گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید؟

ناشناس گفت...

در مورد انتخاب مزخرف ترین راه ممکن متاسفانه تفاهم داریم ، راستش رو بخوای کلا" بعد از یاس فلسفی در مسایل اخیر دچار جنون فلسفی شدم ...خب می سازم..گاهی از شدت خشم و دندون قورچه فکم درد میکنه ..البته شما کروکودیل ها مشکل دندون قروچه ندارید که خودش کلی جای شکر داره ، بعد هم بنظرم میرسه بگم که "سخت نگیر" ...از این جمله حالم بهم میخوره...

رحمت الا گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید؟

مریم گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید؟

انوش گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت باغي از واژه باقي (خدا اون روزو نياره ) استفاده می‌کردید؟

باقر گفت...

dear friend;
tHat wAs not better you useD light green or at least light orange InStead of mix of green and orange. you know, because mix of them is good for disco tech wall or kinder garden or other place like that not at job (-: also you could used back and force or up and down and any style except that because that style was good for fixing something with screw or old iranian dance . karoobi s' grand mam always said "why people want to show experience something that they never experienced before " at karoobi s' grand mam s' culture and our culture too , it is good people didn't do that , in future may be it will be bad .
regards !

نیل گفت...

سلام دوست عزیز؛
بهتر نبود به جای لغت لعنت از واژه رحمت استفاده می‌کردید.

ناشناس گفت...

چه خشم نازک غمناکی!!!!
ناخنهای سوهان کشیده، بارش رحمت ِ لعنت بر سر واژه ها!
دلتنگتم کرو...

عاليجناب هايپ گفت...

داداش بلاگت خيلي باحاله : ))

مارسلون گفت...

تف به عاملین مداوم عملیات های تروریستی ، چه رئیس شرکت باشند ( عملیت انتحاری روی اعصاب) چه طالبان ( عملیا اتحاری روی برج )

ناشناس گفت...

زاست می گی شاید ... بدترین فراموشی همینه ...من بهش میگم فرار از خاطرات

ارسال یک نظر