به روزهای باهم بودن هرچی نزدیکتر بشی، تحمل دوری واست سختتر میشه.. میدونم بدیهی ِ! میدونم غیب نگفتم.. توهم میدونی که شیرینی عشق تو همین بدیهیاتشه.. تو همین روراست گفتن..
واسه همینه که میگم، به روزهای باهم بودن هرچی نزدیکتر، تحمل دوری سختتر... مشکل من نیست که بدیهیات شیرینن و تحمل دوریت تلخ!
::
افتادم رو دور دندونپزشکی رفتن.. بدمسسب وقتی شروع شد، تموم شدنش با خداس.. رو صندلی بخش جراحی لثه دراز میکشم و خودم و بغل میکنم.. تپشهای سنگین قلبم پخش میشن تو تنم؛ دستیار میاد و یه کلاه میکشه رو سرم، یه پارچه میندازه رو پیشونیم، یه پارچه رو تنم و حس بد اتاق عمل حمله میکنه بهم.. نفسهای عمیق میکشم.. صدای بابا تو گوشمه، وقتی کوچیک بودم و به دکتر میگفت:" این دختر من خیلی شجاعه! هیچوقت گریه نمیکنه پیش دکتر!" و من ازدست و پازدن میون تلاش برای حفظ آبروی بابا و روندن ترس و نفرت ناشی از بوی مطب و صدای مته و غلبه برگریههام که محتاجشون بودم، به حال ضعف میافتادم.. خودم و بغل میکنم و میشم دختر شجاع بابا که حتی وقتی همراهم نیومده دندونپزشکی، دخترش آبروش و حفظ میکنه.. حملات دکتر به دهنم شروع میشه و خون ِ که سرازیر میشه تو حلقم و صدای دکتر که با خشم میگه:" قورتش نده! میگم قورتش نده!" و من خودم و محکمتر بغل میکنم و دیگه دختر ِ شجاع بابا نیستم! اشک کل صورتم و لرز تموم تنم و میگیره و هی با خودم تکرار میکنم:" تموم شو لعنتی! تمومش کن لعنتی! تموم شو! تمومش کن! لعنتی! لعنتی!"
برای من که از جوونه زدن اولین دندون شیریم تو دندونپزشکی بودم این حس عجیب بود.. انگار داشت بهم تجاوز میشد، بهم توهین میشد، حریم شخصیم تیکه پاره میشد.. حس گندی بود.. دختر شجاع بابا با اشکهای بیاختیارش، آبروی چندین و چند سالهی بابا رو برده بود!
::
روزنامه:
::
پ-ن: گرد و خاک بدی نشسته بود رو بلاگ.. پووووف... چشمام پر خاک شد!
::
پایان نامه:
امروز کروکودیل در آبهای گشنگی شنا کرده بود!
واسه همینه که میگم، به روزهای باهم بودن هرچی نزدیکتر، تحمل دوری سختتر... مشکل من نیست که بدیهیات شیرینن و تحمل دوریت تلخ!
::
افتادم رو دور دندونپزشکی رفتن.. بدمسسب وقتی شروع شد، تموم شدنش با خداس.. رو صندلی بخش جراحی لثه دراز میکشم و خودم و بغل میکنم.. تپشهای سنگین قلبم پخش میشن تو تنم؛ دستیار میاد و یه کلاه میکشه رو سرم، یه پارچه میندازه رو پیشونیم، یه پارچه رو تنم و حس بد اتاق عمل حمله میکنه بهم.. نفسهای عمیق میکشم.. صدای بابا تو گوشمه، وقتی کوچیک بودم و به دکتر میگفت:" این دختر من خیلی شجاعه! هیچوقت گریه نمیکنه پیش دکتر!" و من ازدست و پازدن میون تلاش برای حفظ آبروی بابا و روندن ترس و نفرت ناشی از بوی مطب و صدای مته و غلبه برگریههام که محتاجشون بودم، به حال ضعف میافتادم.. خودم و بغل میکنم و میشم دختر شجاع بابا که حتی وقتی همراهم نیومده دندونپزشکی، دخترش آبروش و حفظ میکنه.. حملات دکتر به دهنم شروع میشه و خون ِ که سرازیر میشه تو حلقم و صدای دکتر که با خشم میگه:" قورتش نده! میگم قورتش نده!" و من خودم و محکمتر بغل میکنم و دیگه دختر ِ شجاع بابا نیستم! اشک کل صورتم و لرز تموم تنم و میگیره و هی با خودم تکرار میکنم:" تموم شو لعنتی! تمومش کن لعنتی! تموم شو! تمومش کن! لعنتی! لعنتی!"
برای من که از جوونه زدن اولین دندون شیریم تو دندونپزشکی بودم این حس عجیب بود.. انگار داشت بهم تجاوز میشد، بهم توهین میشد، حریم شخصیم تیکه پاره میشد.. حس گندی بود.. دختر شجاع بابا با اشکهای بیاختیارش، آبروی چندین و چند سالهی بابا رو برده بود!
::
روزنامه:
- خطاب به کروکودیل: وه که چه زیبایی، گرم و دلارایی، مثل یه رویاااایییییییی...
- کروکودیل ِ خسته: این و باس واسه کلاغه بوخونی دادا!
- توضیح ِ صحنه: کروکودیل ِ خسته مشغول خوردن پنیر آمل کاله روی درخت گردوی همساده!
::
پ-ن: گرد و خاک بدی نشسته بود رو بلاگ.. پووووف... چشمام پر خاک شد!
::
پایان نامه:
امروز کروکودیل در آبهای گشنگی شنا کرده بود!
- پیشنهاد: آدامس با طعم کروکودیل مجروح!
- قیمت: به میزان یک دست دندان ردیف آسیا!
- دستور ِ مصرف: قبلن دندانها را نصب و قابل استفاده فرمایید!
21 کروکامنت:
اين چي بود نوشتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون دستمال كاغذيو بده بهم
خيلييي بدي
خوب قپپي اومدي جلو من كه نمي ترسم و اينا ها...اينم ترس بود ديگه
من كه ميرم دندون پزشكي از دم در منشه باس زير بغلمو بگيره ببره رو يونيت بشونه
منشيه منظورم بود
چی بگم والا
الهییییییییییییی
وای واقعن درکت می کنم . می دونی من چند سال ارتودنسی داشتم ؟
دقیقن از سوم دبستان تا سوم دبیرستان !
همیشه می گم من توی مطب دندونپزشکی بزرگ شدم .
چهار تا دندون عقلام نهفته بود و مجبور شدم جراحی کنم و در بیارم شون . دو تاشو یه روز در آوردم و دو تای بعدیشو چند ماه بعد ! آخه حس لرزیدن زیر دست دکتر خیلی بده . خون خوردن و هی دکتر می گه به دندونت زبون نزن !
کاملن فهمیدم چی گفتی . از دندونپزشکی متنفرم :&
من دنبال یه دکتر خوب می گردم واسم دو دس دندون فک بالا و پایین بزاره.این دو سه تا استخونی که تو دهنم مونده از 32 تا دندون تا چن ماه دیگه میشکنه خراب میشه.باید به فکر باشم دیگه.اگه میشناسی معرفی کن.
راحله
آدرس اون مطبی که رفتی رو به من بده لطفا.به دکترش کار ندارم خوبه یا بد.الان دیدم منم حالم بد میشه منشیه باید زیر بغلمو بگیره ببره
مرگ بر صندلی دندان پزشکی
میدونی نصف عمرم رو رو اون صندلی بودم
بدیش اینه که سرت رو در اختیار یکی دیگه می ذاری و این ینی همون تجاوزه ، مرکز مزخرف فرماندهی آدم نباس دست کسی باشه.
تو کجا بودی این همه وقت؟
منم دوست ندارم دندون پزشکی رو... امسال از 1هفته قبل عید تا 3هفته پیش همش دندون درد داشتم با اینکه جراحی هم کردم....
امیدوارم دیگه پاهات اونجا باز نشه و بقیه دندونات واست بمونه
ای کاش بچهها هیچوقت بزرگ نمیشدن.
ای کاش پدرها هیچوقت پیر نمیشدن.
ای کاش دندونها هیچوقت خراب نمیشدن.
ببخشید مخاطب اون پنج خط اول متنتون دندون مصنوعیه !
منم بايد برم اين دو تا عقل لامصب رو بكشم. همه رديف دندونامو به هم ريخته نكبت
هدیس!! چه شاعرانه توصیف کردی این صحنه ها رو آخه!
یکی از دوستای من عـــــــــاشق آمپول تو لثه ی دندونپزشکیه! فک کن! ینی میره بهشت و بر میگرده
خلقت خدا
من یه بارم نرفتم تا حالا دندون پزشکی
سالی یه بارم مسواک نمیزنم
بسته به نژاد آدمه
از دندون پزشکی رفتن متنفرم.اون حس ارزش ناخودآگاه رو موقع عمل دندون های عقل نهفته ام داشتم.هنوز یادم میوفته حالم بد میشه.
منِ بیچاره هر سری که میام وطن،خانواده برام یه تور مهیج دندونپزشکی تهیه دیدن.البته یه پکیج کامله لامصب.شامل انواع دکترها.
ازقسمت اول پست بوی خبرهای خوب میاد آیا؟
منم قسمت اول نوشته ات رو دوست داشتم همی ... خیلی به دلم نشت
دوست نداشتم بعد از اينهمه مدت اينجوري آپ كني.
دندونپزشكي بهونست؛ يه مرگيت هست كرو، خودت رو نزن به اون راه رفيق.
یواش بواش دیگه گفتم وقتشه عکست رو تو قسمت گم شده های روزنامه چاپ کنیم !!! ... اما خب میبینم که مبارکه !!! مشعوف شدیم ...
من که از دکتر نمی ترسم (فیگور شجاعت) ... چون به ندرت می رم دکتر!! الان دارم از گلودرد می میرم. اما دوای من مواد موجود در عطاری هاست!
ولی خداییش اگه منم جای تو بودم و دکتره بداخلاقی می کرد گریه ام می گرفت!!!
دستت کند شده
تو کجای فیس بوکی کرو
نمیبینمت
ارسال یک نظر