مثل با دست زمین گلی رو کندن میمونه... زور زدن واسه نوشتن رو میگم، همینجوری کلمههای پراکنده میچسبن به انگشتات و اونقدر هم منسجم و کافی نیستن که بشه حتا یه مجسمهی کوچیک گلی ازشون دراورد، این میشه که هی دستات و جلو یه تختهی سفید تکون تکون میدی و تلپ تلپ لکه های گل میچسبن به تخته و تو در نهایت میتونی ادعا کنی سبک جدیدی در هنر آفریدی... بعله.
4 کروکامنت:
اینجور موقه ها وختشه یه کتابِ خوب بخونم...
اون وخت یهو همچین دس به قلمم رَوون میشه و سطح نوشته هام پیشرفت نجومی میکنه که اوووففففف... D:
خوش برگشتی کرو :)
مچکرم :)
البته شاعر در این جور مواقع می فرماید: " زور نزَن فرزندَم، می رینی ! "
ارسال یک نظر