هرروز درمورد خودم به کشف تازهای میرسم.. تنها دردو صورت فیلم تماشا میکنم.. یا شدیدن فکرم آزاد باشه، یا شدیدن فکرم درگیر باشه..
فکرم شدیدن درگیرته و این روزها هی فیلم میبینم.. هی فیلم میبینم.. هی فیلم میبینم..
فکرم که درگیرته حضورت حیوحاضر تومغزم رژه میره.. رژه میره.. رژه میره و حتی یک ثانیه هم از رفتن نمیمونه..
تو مغزم که رژه میری وجودت مثل شابلون ته ِ ذهنم لونه میکنه.. لونه میکنه.. لونه میکنه و من هرشخصیتی و که میبینم از روی شابلون وجودت رد میکنم..
شخصیتهارو که از روی شابلون وجودت رد می کنم، نقاط اشتراکتون و هاشور میزنم.. هاشور میزنم.. هاشور میزنم..
نقاط اشتراکتون و که هاشور میزنم، تو پررنگتر میشی.. پررنگتر میشی.. پررنگتر میشی..
پررنگتر که میشی، میشی پررنگترین و خوشرنگترین شخصیت زندگی پر از تناقض من..
::
صبحها مغزم نیمهخوابه.. باید دوسه ساعتی از بیدارشدنم بگذره تا کاملن بیدار شه، بهترین زمان واسه سرکیسه کردنم همین موقعست.. دم در شرکت یه یارویی که از حالت نیمهمست، نیمههوشیارم پی به موضوع برده صدام میزنه و قبل اینکه به این درک برسم که باید فرار کنم اون نصف داستان دختربچهی یازده سالش و که الان تو بیمارستانه و اون پول کمتر از میزان موردنیاز همراهشه و یه مسیحی معتقده که الان از شرمندگی درحال مرگه اما جبرزمان اون و به این مرحله رسونده که از مردم واسه دوهزارتومنی که کم داره کمک بخواد و به مریم مقدس سوگند میخوره که تا دوساعت دیگه پولم و پس آورده باشه و حتی حاضره دستبند طلاش و گرو بذاره تا من خیالم راحت شه و .. من با همون مغز نیمههوشیارم به این فکر میکنم که کی واسه دوهزارتومن دستبند کارتیهی تورو گرو میگیره؛ که باید بگیره تا تو آدم شی؛.. که نیمهی بیدار مغزم با کلمهی مسیحی و مریم مقدس درگیره.. که مسیحیهارو انقد درست میدونه که هی دلش میخواد فکر کنه اگه تو واقعن مسیحی هستی پس دروغ نمیگی، پس من این امید بیهودهرو به خودم میدم که تو دوساعت دیگه پول من و برمیگردونی با اینکه حتی نپرسیدی من تو کدوم واحد این ساختمون بیستوچهار واحدی کوفتی کار میکنم.. که این هم رو تمام خرشدنهای دیگهام.. دست میکنم تو کیفم و تنها کمکی که قسمت بیدار مغزم میکنه اینه که بره سمت هزارتومنی بهجای دوتومنی و من به اندازهی هزارتومن خودم و گول میزنم و بعد از دوساعت مغزم اونقد بیدار شده که بدونم هیچ مریم مقدسی اون مردک و واسه هزارتومن برنمیگردونه دم ساختمون شرکت...
::
سایمون به صدا دراومده! روی صخرهش میره، گردنش و بالا میکشه و ناله میکنه.. به نظرمیاد لاکپشتها بعد از گذروندن یه دوره افسردگی، زبون وا میکنن!! منتظر حرف زدن هیچکاکم!
::
روزنامه:
::
پ-ن: انقد کاملن ناآرام.. کاملن ناآرام می کنم که لج کنین دیگه ازش بازدید نکنین!!
بازهم پ-ن: عبدلله سرایدار ساختمون وقتی کیو رو پارک کردم با دلخوری نگاش کرد و گفت:" عوض کن این ماشینو!" سریع حرف و عوض کردم مبادا کیو بشنوه و باز پنچر شه!!
::
پایان نامه:
فکرم شدیدن درگیرته و این روزها هی فیلم میبینم.. هی فیلم میبینم.. هی فیلم میبینم..
فکرم که درگیرته حضورت حیوحاضر تومغزم رژه میره.. رژه میره.. رژه میره و حتی یک ثانیه هم از رفتن نمیمونه..
تو مغزم که رژه میری وجودت مثل شابلون ته ِ ذهنم لونه میکنه.. لونه میکنه.. لونه میکنه و من هرشخصیتی و که میبینم از روی شابلون وجودت رد میکنم..
شخصیتهارو که از روی شابلون وجودت رد می کنم، نقاط اشتراکتون و هاشور میزنم.. هاشور میزنم.. هاشور میزنم..
نقاط اشتراکتون و که هاشور میزنم، تو پررنگتر میشی.. پررنگتر میشی.. پررنگتر میشی..
پررنگتر که میشی، میشی پررنگترین و خوشرنگترین شخصیت زندگی پر از تناقض من..
::
صبحها مغزم نیمهخوابه.. باید دوسه ساعتی از بیدارشدنم بگذره تا کاملن بیدار شه، بهترین زمان واسه سرکیسه کردنم همین موقعست.. دم در شرکت یه یارویی که از حالت نیمهمست، نیمههوشیارم پی به موضوع برده صدام میزنه و قبل اینکه به این درک برسم که باید فرار کنم اون نصف داستان دختربچهی یازده سالش و که الان تو بیمارستانه و اون پول کمتر از میزان موردنیاز همراهشه و یه مسیحی معتقده که الان از شرمندگی درحال مرگه اما جبرزمان اون و به این مرحله رسونده که از مردم واسه دوهزارتومنی که کم داره کمک بخواد و به مریم مقدس سوگند میخوره که تا دوساعت دیگه پولم و پس آورده باشه و حتی حاضره دستبند طلاش و گرو بذاره تا من خیالم راحت شه و .. من با همون مغز نیمههوشیارم به این فکر میکنم که کی واسه دوهزارتومن دستبند کارتیهی تورو گرو میگیره؛ که باید بگیره تا تو آدم شی؛.. که نیمهی بیدار مغزم با کلمهی مسیحی و مریم مقدس درگیره.. که مسیحیهارو انقد درست میدونه که هی دلش میخواد فکر کنه اگه تو واقعن مسیحی هستی پس دروغ نمیگی، پس من این امید بیهودهرو به خودم میدم که تو دوساعت دیگه پول من و برمیگردونی با اینکه حتی نپرسیدی من تو کدوم واحد این ساختمون بیستوچهار واحدی کوفتی کار میکنم.. که این هم رو تمام خرشدنهای دیگهام.. دست میکنم تو کیفم و تنها کمکی که قسمت بیدار مغزم میکنه اینه که بره سمت هزارتومنی بهجای دوتومنی و من به اندازهی هزارتومن خودم و گول میزنم و بعد از دوساعت مغزم اونقد بیدار شده که بدونم هیچ مریم مقدسی اون مردک و واسه هزارتومن برنمیگردونه دم ساختمون شرکت...
::
سایمون به صدا دراومده! روی صخرهش میره، گردنش و بالا میکشه و ناله میکنه.. به نظرمیاد لاکپشتها بعد از گذروندن یه دوره افسردگی، زبون وا میکنن!! منتظر حرف زدن هیچکاکم!
::
روزنامه:
- خطاب به کروکودیل: مهین دخت؟! آذر؟! مهوش؟! پریوش؟؟! شوور کرد؟؟
- کروکودیل خسته: دمش گرم! تو این بازار کساد..
- توضیح صحنه: کروکودیل خسته درحال چاپ آگهی ازدواج در نشریات پرتیراژ!!
::
پ-ن: انقد کاملن ناآرام.. کاملن ناآرام می کنم که لج کنین دیگه ازش بازدید نکنین!!
بازهم پ-ن: عبدلله سرایدار ساختمون وقتی کیو رو پارک کردم با دلخوری نگاش کرد و گفت:" عوض کن این ماشینو!" سریع حرف و عوض کردم مبادا کیو بشنوه و باز پنچر شه!!
::
پایان نامه:
- امروز کروکودیل در آبهای درگیری شنا کرده بود.
- پیشنهاد: آدامس با طعم کروکودیل درگیر
- قیمت: به میزان دو هزارتومان خر شدن
- دستور مصرف: قبلن کروکودیل را هاشور بزنید.
49 کروکامنت:
تیکه ی اول خداااااااااااا بود حدیث
هیچی نمی تونم بگم هیچی
.......
یکی از زیباترین متن هایی که تا به حال خوندم.
من دیوانه ی تیکه ی اول شدم.
شونصد بار خوندمش.
من عاشقتم چه هاشور بخوری پررنگ بشی چه هاشور نخوری که بازم واسه من مثل هاشور خورده هایی عاشق نوشته هاتم با اینکه وقت خوندن کم میارم ولی عاشقشونم
غصهام گرفت. نمیدونم چرا!؟
من قسمت دوم رو بیشتر دوست داشتم...
همون که گفتم قسمت اول و لا غیر
امان ازین مغز که بعضی اوقات نیمه خوابه (البته بیشتر اوقات) و آدم رو سر کیسه میکنن
بابا تو که به اندازه ی هزارتومن سرکیسه شدی، من بدبخت یکبار دویصت و پنجاه هزارتومان سرکیسه شدم
و هنوز خیلی جاهام میسوزه البته فکر کنم اونموقع مغزم تموما خواب بود(مثل خیلی وقت هاکه با مشت و لقد هم بیدار نمیشه)
خیلی جالب بود
منم از قسمت اول خوشم اومد
فکر منم که درگیرش میشه تمام حرفاش و حرکاتش
تو مغزم راه میرن، اونقدر که خستم میکنن
@میثم الله داد
قسمت اول متن برام همون حسی رو بوجود آورد که اون متنت تو 360 در مورد فامیل ناخوش احوالت برام بوجود اورده بود.
اون متن هم مثل قسمت اول این متن کاملا از ته دل نوشته شده بود.
راستی منظور از لقد لگد هستا درست بخونید
بر میگرده به همون نیمه خواب بودن
اصلا یه رای گیری می ذاریم
هر کسی کامنت می ذاره بگه که از قسمت اول خوشش میاد و لا غیر
;-)
اینم میشه پنگول! ;)
درگیر ِ درگیری هاتم ، درگیر !
اين مهندس پنگول نميذاره ما مث آدم پست رو بخونيم كامنت بزاريم و بريم.آدم رو مجبور ميكنه هي برگردي و دوباره بخوني.درسته كه قسمت اول از ته دل نوشته شده و صداقتش ادم رو جر ميده و قشنگيش هوش از سر آدم ميبره ولي با اين همه من با ميثم موافقم.قسمت دوم بهتره.چون عليرغم زيبايي قسمت اول قسمت دوم روايتش منطقي تر و منسجم تره. راي من به قسمت دومه.
وقتي نقاط اشتراك رو هاشور بزني هر دو مجموعه به يه اندازه هاشور ميخورن و پررنگ ميشن.نقاط مشترك در هر دو هستن.هم اون شابلون اولي هم اوني كه از روي شابلون رد ميشه.پس چه منطقه هاشور خورده زياد باشه چه كم هر دو به يه اندازه پررنگ ميشن
ميتونم به همون مريم مقدس قسم بخورم كه اون بنده خدا مسلمون بوده نه مسيحي.از دروغاش معلومه.
اگه هم راس دراومد و مسيحي بود اصلا توفيري نمي كنه.چون مريم مقدس خودش پاش گيره نميتونه به قسم دروغ من گير بده
آهان ...گفتم این مدت حتما" شکارت کردن و با پوستت پالتو درست ...اما خب به عقل کج و کوله ما نرسید که این روزا شکارچی کروکودیل پیدا نمیشه ..وگرنه توی فیلم دنبالش نمی گشتی این عادت عجیب و غریب رو من هم کمابیش داشتم...راستی من هم یک لاکپشت گوش قرمز دارم اسمش پاپیون هستش داره اندازه باتری ماشین میشه به سایمونت سلامش رو برسون...اما در مورد مریم مقدس ..والا ..قسم حضرت عباس هم این مواقع منو قانع نمیکنه...همینطور این جماعت متکدی هی آپگرید بشن باید بزودی منتظر قسم دالای لاما هم باشیم.....
می دونی رضا حرف تو اگه در مورد یه فرد و شابلونش در مقایسه با یه شخصیت مشخص بود، درست بود.. اماالان یه فرد و شابلونش با شخصیت های بسیاره
من قسمت سوم رو بیشتر ترجیح میدم:دی
قسمت سایمون و هیچکاک رو
خانووم این عبدالله خیلی بیخوت کرده میگه کیو رو بفروش !
خانوم داره کلک میزنه بهت ، داره از مغز نیمه هوشیارت سوء استفاده می کنه 1 می خواد کیو رو از چنگت دراره
اوهوم.اونجوري اگه بگي درسته.به هر حال وقتي شخصيت هاي بسيار رو از رو شابلونش رد كني با هر كدوم يه نقطه مشترك هم كه داشته باشه كلي هاشور ميخوره.يعني تقريبا تمامش هاشور ميخوره و پررنگ ميشه.
اره رضا! هاشور می خوره زیاد، اما یه سری جاها بی هاشور می مونه، چون خاص خاص خاص خودشه..
تمام خوشرنگیش واسه همون قسمت های خاص خاص خاص خودشه
دخترم همین لجبازی هارو می کنی که من دلم نمیاد از کلاسم بری هیچوقت
اينجوري استدلالش درست ميشه اما منطق روايي بازم خش داره.چون هر كسي با هر شابلوني رو وقتي با شخصيت هاي بسيار مقايسه كني كلي نقاط مشترك پيدا ميشه و هاشور ميخوره و پررنگ ميشه.اينجوري ديگه اون هاشورخورده تو خاص نيست.پررنگ شدنش اتفاق خاصي نيست واسه هر شابلوني اين كار رو بكني نتيجه همينه.
چيزي كه خاصش ميكنه همون يه خط آخره كه البته ارتباط چنداني در مفهوم و معني با قسمت اول نداره.ولي در كلمات مشتركه.
به هر حال اوني كه خاصش مي كنه همون خط آخره.با صداقت لبريزش
حالا درست شد.حالا خاص ميشه.پس بايد به اين اشاره ميكردي.قسمت هايي كه هرگز هاشور نمي خورن.حتي اگه صدها و هزارها نفر هم از روي شابلونش رد بشن و قسمتهاي مشتركشون رو هاشور بزني باز هم يه قسمت هايي هاشور نمي خورن.
اون قسمتهاي هاشور نخورده ن كه پررنگ تر از تمام اون قسمت هاي هاشور خورده ان.اونان كه خاصن و دوس داشتني
هر کسی باهام مخالفت کنه اونو از لیست دوستام تو 360 ریموو می کنم.
;-)
این مهندس پنگولی چی میگه آیا؟
خب راست میگه خدااا بود، من واقعا لذت بردم مخصوصا اینجا:
شخصیتهارو که از روی شابلون وجودت رد می کنم، نقاط اشتراکتون و هاشور میزنم.. هاشور میزنم.. هاشور میزنم..
انصافا که عالی نوشتی ، از اینکه خودتو از شابلون این نوشته ها رد می کنی و کاغذ ها رو با قلم ات هاشور میزنی واقعا کیف می کنم....ذهن خوب ، خلاقیت خوب و از همه مهمتر سالم اندیشی ها تو دوس دارم..موفق باشی حدیث خانوم...راستش یه مدتیه اصلا مریض شدم و نوشتنم نمی یاد با خوندن بلاگ ات روز ها رو می گذرونیم البته اگه بروز کنی...سلام همه آدم های خوب اطرافتو برسون
بابا از خر شیطون بیا پایین دیگه !
بیخودی با خانوم بحث می کنی
اصلن به تو چه آخه؟پس فردا نمرن کم شد بدون سر همین نظریه های ضد شابلون خانوم حدیثه ها !
بعدشم شابلوناتو بردار بیا اینور بازی کن
ای پنگول ، بدان و آگاه باش که ما تنها یکبار ، آنهم توسط یک نفر، آنهم به صورت دسته جمعی، توسط جناب میلات خان تخته شاسی ، ریموو شدیم ، و دیگر هیچ واهمه ای از ریموو شدن نداریم
شایان ذکر است این حرکت دیگر اصلنشم توسط هیشکی تکرار نشد
حالا اگه راس میگی ریموو کن
خیلی هم خوب
منم از قسمت اولش بیشتر خوشم اومد
حالا هی هاشور بزن هاشور بزن....
***
عجب !!!
واقعا که روی این کره خاکی انسان ها نقاط اشتراک زیادی با کروکودیل ها دارن ! این کروکودیله خیلی رمانتیکه ها !!!!!
حموم آب گرم بدم خدمتتون ؟؟؟!
..............
قسمت اول خیلی زیبا بود ، توصیف حسی که بین همه انسان های ... مشترکه و البته گویا باید بگم بین همه انسان های ... و کروکودیل های ... ، چه جالب !
چه شباهتی !!!
.................
ما امدیم ، حمام آب گرممان را هم کول کردیم آوردیم ، متن شما را هم خواندیم ، کرو خانه نبود ، حمام آب گرممان را کول کردیم بردیم !!!!!
پی نوشت : کمرمان ترکید !!!!
***
Elham
***
با همه توصیه های پنگول مبنی بر خدا بودن قسمت اول باید بگم مین این پست رو از آخر خوندم
قسمت اولش خیلی قشنگ نبو
قسمت دوم غم انگیز بود
اما قسمت آخرش خیلی به دلم نشست ، دست مریزاد کرو
اما بیشتر از همه دلم به حال سرایدارتون سوخت
یه پست بنویس با عنوان ماجراهای سرایدار و کیوشاد
کروکودیل تیریپت منو کشته
کاش همه کروکودیل مهربون بودن!
جالبه
من هم همیشه اونو!!!!شابلون کاریش میکنم
البته عکس قضیه شما
یعنی دنبال نقاط اشتراکش با مردم میگردم تا
برجسته اش کنم و
تمام ویژگی های منحصر به فردشو خط میزنم
ودر پایان چون هیچ وجه مشترکی با دیگرون نداره
به کل خط خطی میشه!!
من خیلی نامردم...
میدونم الان جمیع حضار دلشون واسه اون!!سوخت
امثالی مث من تو ایران زیاده
چه زن
چه مرد
فرقی نمیکنه
که فقط میخوان طرف هرچی باشه
مث همه باشه
فقط خودش نباشه
.
.
.
.
.
.مرسی کرو
مرسی کرو
چیه باز نشستی فیلمایه مستند و زار بقا تموشا کردی
عزیزم او لاک پشت بد بخت آخرای عمرش وقتی هی دهنش رو سمت بالا باز میکنه نیمه خفه است اینا نباید زیاد تو آب باشن من دوماه اون لاک پشت رو بردم دکتر تا آخر با کلی رایولوژی و این حرفا مرد. ولی یکیشون انقدر میگو خورد قد کف دست شد
هزار تومن؟؟
این همه صغری کبری و آه و واویلا فقط برا هزار تومن؟
خیلی لارجی (لارژ؟) بابا
یعنی اگه حسن آقا تموزی اول لارجه عالم باشه تو دومیشی
من اگه جای گداهه باشم میام زنگ کل بیست و چهار واحدو میزنم پیدات میکنم هزار تومنتو پس میدم
یه هزار تومنم میزارم روش
فی الواقع هنوز درگیر قسمت اول هستیم که آخرش چی شد؟
ولی قسمت دوم خیلی آشناتر بود برام
نمیدونم چرا گاهی وقتها نمیشه به بعضی از آدما نه گفت؟؟؟؟؟؟
اول بگم این پنگول دروغ میگه. با احساسات من هم همینطوری بازی کرد. مهندس هم نیست، خودشو مهندس جا میزنه مه بهش اعتماد کنن
این رابطه مغز نیمه خواب و هزار تومن رو دوس داشتم.
مثلن اگه مغزت یک چهارم هشیار بود، هزار و پونصد تومن میدادی؟!!
:))
بزار یه سوال ریاضی برای بچه های کلاست طرح کنم:
مرد فقیری در ساعت 7.42 صبح به خانم معلم مراجعه کرده و طلب 3200 تومن پول میکند. با توجه به اینکه خانم معلم ساعت 7:16 از خواب بیدار شده، حساب کنید که چه مقدار پول به فقر کمک میکند؟ (با راه حل)
من جوابو می دونم ولی نمی گم
برای اینکه وارد شدن تو حریم خصوصیه مردمه
تازشم خانوم حدیث گفته مسئله واسه غریبه ها حل نکنیم
همون که سوگلی گفت
دانشمندان ( شامل افتخاری ، غیرحضوری ، تایپ در منزل با مهر سیب زمینی فشندی یا استامبولی و همچنین سهمیه ) ، با توجه به بحران اقتصادی و مسکن و اشتغال در تلاشند تا راه حلی جهت رفاه حال جوانان درجهت تشکیل خانواده و اجرای این سنت حسنه پیدا نمایند و اکنون به اتفاق به راه حل ازدواج مجازی و یا ازدواج نرم ویا ازدواج اینترنتی و یا ازدواج صفر و یک یا دیجیتالی رسیدند و تنها مشکل آنها تا رسیدن به این مهم اصلی ترین و پرهیجان ترین و پرحرارت ترین بخش این امر که با توجه به پهنای باند کم اینترنت کشور و سرعت پایین رفت و برگشت و فرسوده شدن آلات و ابزار مخابرات تاکنون میسر نشده واین بخش نیزچیزی نیست مگر قسمت فرهنگی پروژه فوق که همیشه نیز باعث گرمی بعضی (?؟) خانواده ها شده میشود و خواهد شد یعنی بخش عندالمطالبه که با توجه به سرعت پایین تبادل اطلاعات و حجم بالای اطلاعات امکان پرداخت اینترنتی نمیباشد و تراکنشها (Transactions) اغلب منتهی به سرور باقالی میشوند ، لذا ازعزیزانی که در این زمینه تجربه خوشی داشته اند خواهشمندیم رزومه خود را به نشانی:End@Motalebeh.IRAN ارسال نمایند.
باس بگم من با کل 5 قسمت حال کردم از همشم لذت بردم!
کامنتای سوگلی خیلی باحال بود! همچنین مصطفی موسوی!
تا حدود زیادی با خان داداشم موافقم! اصلاً همیشه با خان داداشم موافقم!
حالا چرا کرو رو عوض نمی کنی؟! D:
چه قشنگ تاریخ میزنه وبلاگت
D:
واقعا کشته ی قسمت اول متنتم! خیلی قشنگ نوشتی!
حالا بگو چه فیلمایی دیدی؟
وايي به روزي كه اين تصوير هاشورخورده نيمه كاره بمونه... به روزي كه يكي از نقاط با هيچ كس مشترك نباشه، به روزي كه... لعنتي!
ارسال یک نظر