خاله عادت داره اسم هارو تغییر بده؛
ما سالهاست به "اراذل و اوباش" می گیم "اوزار و اباشر"
به "اسکنر" می گیم "اسکندر" و "ایمیل" هم "المیرا"ست
بچه بودیم پوشک هرکدوممون دستکم یه بار توسط خاله عوض شده و بلند بلند واسمون خونده: "عسل عسل داره؟ کونش عسل داره؟"
هرکدوممون تجربه ی یه بار حموم رفتن با خاله و اشک ریختن موقع سرشستن رو داشتیم. انگار که داره تمام آلودگی های زمین رو از لای موهامون می کشه بیرون و همون موقع واسمون زمزمه کرده: عسل فروشه؟ باباش رو میفروشه؟ ننه ش رو میفروشه؟
گرچه ما شعرهاش رو هیچوقت آویزه ی گوشمون نکردیم و هیچ کدوم از اعضای خونواده مون رو به فروش نرسوندیم اما اسمهای زیادی رو باهاش تجربه کردیم؛ باهاش رفتیم "هتل پرستاره" زیر آسمون شهر و یه سره تو "هیس فوک" چرخیدیم و آدمهای "کندهیز" زیادی دیدیم که حرفمون رو نمی فهمن و نمی دونن "کِرِم پیچ" یه زمانی مربی تیم ملی فوتبال ایران بوده!
ما همچین خاله ای داریم.